|

Sunday, November 21, 2004

اصولا طبق قوانین فیفا!؟

وقتی یکی حرف میزنه تو حرفش نپر چون اصولا طبق قوانین فیفا پریدن طرف یک نفر منجر به خطا میشه و احتمال کارت زرد داره!؟ وقتی فرصت انجام یک کاری رو داری اون کارو از دست نده چون اصولا طبق قوانین فیفا موقعیت تک به تک در بدترین حالت 70% احتمال گل داره. وقتی یه کسی رو دوست داری که یکی دیگم بهش علاقه داره طرفش نرو چون اصولا طبق قوانین فیفا ممکنه تو تله آفساید گیر کنی و هیچوقت به گل نرسی!؟ وقتی یکی تو رو از خودت روند اصلا ناراحت نشو چون اصولا طبق قوانین فیفا هر توپی که اوت بشه دوباره به زمین بر می گرده!؟ هیچوقت از پشت به کسی خنجر نزن چون اصولا طبق قوانین فیفا تکل از پشت کارت قرمز داره!؟ در کارهات با دیگران همکاری کن چون اصولا طبق قوانین فیفا تیمی برندست که خوب پاسگاری میکنه!؟ وقتی بخوبی کاراتو انجام دادی باید منتظر دیدن موفقیتت باشی چون اصولا طبق قوانین فیفا یه ضربه ی دقیق و حساب شده به سمت دروازه به احتمال زیاد گله!؟ وقتی که از کارت خسته شدی به خودت استراحت بده چون اصولا طبق قوانین فیفا فوتبال دو نیمست تازه وقت اضافم داره!؟ الان دیگه دقیقه نوده من شد و اصولا طبق قوانین فیفا بازی تمومه به امیده اینکه همتون گل طلایی بزنین...........آخیش!؟

|

یکی بیاد به من بگه؟

این روزا به سرعت تپیدن قلبت میگذرن. و تو هم به همون سرعت از روزای بد و خوب میگذری. اما چرا ما تو این روزایی که اینقدرن کوتاهن که نشانه ی کوتاه بودن عمر همه ماست نمیتونیم خوب باشیم؟ چرا از دیگران صفات بد رو می گیریم اما از پذیرفتن صفات خوبشون پرهیز می کنیم؟ چرا برامون سخته که خوب باشیم اما واسمون آسونه که بدی کنیم؟ یکی بیاد به من بگه چرا فقط بدی رو یاد میگیریم؟ چرا...!؟. کاشکی یه روز می شد که همه ما رفتارمون به لطافت گلبرگهای رز و صحبتهامون به دلنشینیه صدای قناری بشه!؟ به امید اون روز

|

اینم یه شعر چند گونه ای( وجهی)!؟

آهای غریب همسفر مسیرمون یکطرفه
اما دله من اینوریه دله تو اون طرفه
ما که دعوا نداریم هرکی راهه خودشو داره
اما نباید یکیمون چوب لا چرخ اونیکی بزاره
هر دو واسه هم غریبه ایم اما تو یه جاده راه میریم
راهو کی درست میره؟ کدوم راهو اشتباه میریم
شاید عقل ما ندونه که کی راهو درست میره
خدا به داد اون برسه که راهو اشتباه میره!؟
اینهم یکی از جدید شعرای من (.....دارم یخه رو مرتب میکنم) که از بخت (شانس) این بنده چند گونه ای (وجهی) شد بابا هرگز(اصلا) ما نخواستیم چنین شود اما شد مانند (مثل) اصولا طبق قوانین فیفا!؟ بنده بی تقصیرم البته برای کلمه ی بیگانه فیفا و اصولا و شعر مرا ببخشایید چون برابر(معادل) پارسی نداشت!؟

|

چند اشتباه از سه سریال ماه رمضان

چند تا نکته رو خواستم در مورد این سه تا سریال بگم که یادم میرفت اما الان یادم هست دیگه چون دارم مینویسم!؟ خانه به دوش یه کار طنز تمام عیار بود که نظر همه رو به خودش جلب کرد حتی ما یه لوله کش آورده بودیم که وقتی سریال شروع شد گفت بزارین من اینو ببینم بعدا کارمو انجام میدم!؟ تمام قسمتهای این سریال جذاب بود اما قسمت آخرش با عجله درست شده بود و تو همون قسمت یه اشتباه تابلو داشت سکانسی که پسر ماشالله با اصلان (اسلان) بیات رو تعقیب میکنن پسر ماشالله ماشینو نگه میداره اصلان میگه چرا اونم میگه چون بنزین تموم شد بعد چند دقیقه بعدش میگه بیا برسونمت یه جایی و با ماشین میرن در حالی که گفت بنزین نداره!؟ سریال کمکم کن سراسر پره ازین اشتباهات چون با عجله درست شده مثلا روحها همه تو یه بیمارستان بودن و لباسشون سبز بود و سروش تو بیمارستان لباس سفید تنش بود اما وقتی تو جمع روحها نشونش میداد لباسش همرنگ لباس بیمارستان روحهای اون بیمارستان سبز میشد!؟ اشتباه ازین تابلوتر میشه!؟ یا یکی دیگه قسمت حول و حوش 15 بود که مادر سروش گفت آدرس پروانه رو پیدا کردم یه بچه 4 سالم داره وقتی سروش به مقصد آدرس رفت یه پیرزن بود که درو باز کرد و گفت پروانه منم!؟ پیرزن بچه 4 ساله!؟ و یکی دیگم که از همه تابلوتره قسمتی بود که سروش 300 میلیون چک پول رو داد که سندا رو تحویل بگیره و هردو همدیگرو کشتن و پلیس اومد سریال چک پولها رو چک کرد در ساعت 4 صبح که هیچ بانکی باز نیست و فهمید صاحبشون سروشه!؟ بعد تازه کدوم عقلی میگه که یک قاتل بعد از کشتن دو نفر 300 میلیون چک پوله خودشو بزاره به امان خدا!؟ اما میرسیم به سریال اگه بابام زنده بود که یه سریال بی محتوای پول حروم کن بود که با هرکی حرف میزدیم اصلا اونو ندیده بود و تو شهر ما همه از شخصیت مصیب متنفر بودن. این سریالم چند تا اشتباه داشت دوتاشو من میگم اولیش دو قسمت بعد از پیدا شدن سرو کله ی دزدای جدید بود اون تونل یه دکوره تابلو بود تو همون قسمت دوربین که داشت از حرکت نوری و دوتا دزدا به سمت بالای تونل میگرفت بصورت کاملا تابلو از سوراخی گرفت که با گل پرش نکرده بودن و اونورش معلوم شد!؟ تو یکی از قسمتهای آخرم نوری وقتی میخواست با فولکس فرار کنه لباس زرد تنش بود وقتی پیاده شد لباسش قرمز شد!؟ این صدا و سیما فکر میکنه مردم خرن آشغال میسازه و تحویل میده. اما سریال خانه به دوش بجز قسمت آخرش از همه نظر عالی بود باید به رضا عطاران عزیز تبریک گفت قاسم جعفری بهتره یه شغل دیگه ای رو انتخاب کنه همایون اسعدیان رو خوب نمیشناسم تا بعد.

|

Plus Baby

گفتم واسه اینکه یه تنوعی بشه سبک صحبتو عوض کنم (لاتی بشه). اولا از برو بچزی هم که بعد از نوشتن پسته "یکی از سخت ترین کارهای عمرم" آویزون من شدن خواهشمندم پیاده شن همون که گفتم. دوما بابا بسه. یه مسائله دیگه: به هر حال تو این مسیر ناهموار لایف ماهم داریم پیاده راه میریم مثه همه اشتب میکنیم، گاف میدیم و الی الاخر تازشم تو این مسیر کفشم پامون نیست!؟ خلاصش کنم الان چون تو این نوشته نقش لاتو دارم بازی میکنم بایت (همون بایده اما لاتی) اعتراف کنم که هرکی دوباره سریش شه واسه اون پست سرو کارش با ماستو نوک تیزی!؟ (وای ترسیدم.....!؟) البت ما دیگه الان پلاس بی بی هستیم همون بچه مثبت خودمون تیزیم نزدیم نزدیم!؟ ازین به به بهت(هون بعده) هفته ای یه بار لات میشیم الانم در عالم لاتی یه شعر گفتم واستون مینویسم فیض ببرین البته نصفشو

انده عاشقی شدم
آویزون دلت شدم
از عشقت شاسگول شدمو
نمیدونی چطور شدم
تویی که انده معرفتی چرا حالا حال نمیدی
مثله قدیما ما رو تو دله بیریفت جا نمیدی
میگی از تریپت تابلوئه تو کاره عشق راه نداری
وسط این راه خارمیشیمو مارو تو تنها میزاری
اخه من چیکار کنم باور کنی تو کفتم
ما رو دودره میکنی تا که میگم عاشقتم
حواستون باشه کپی رایت داره!؟

|

Thursday, November 11, 2004

یکی از سخت ترین کارای عمرم

مقدمه: بعد از دو ماه گذشتن از نوشتن این پست که تو کامپیوتر داشت خاک میخورد با خودم کلنجار میرفتم که بفرستمش یا نه؟. بالاخره تصمیمم براین شد که بفرستمش. فکر می کردم اگه بفرستمش ممکنه شما فکر کنین که من خیلی خودخواهم (که اصلا اینطور نیست) اما با این نوشته خیلی چیزا روشن میشه و ازین زمان به بعد کسی رو از دسته دوم(که دربارش میخونین) نمیبخشم چون دیگه همه چی رو همه میفهمن و دیگه با هیچ کسی دوست نخواهم شد تا کسی فکر نکنه احیانا اینا دروغه یا بعد از خوندنه این نوشته تصمیم بگیره منو واسه دوستی انتخاب کنه.
من تو زندگیم با آدمای زیادی آشنا شدم دسته ای تو محل زندگیم و دسته ای تو اینترنت حالا یه فرق اساسی بین این دو هست اولین دسته که منو از نزدیک میشناختن الان چندین ساله باهاشون دوستم و دوری محل زندگی و غیره باعث نشد که از دوستیشون با من دست بکشن اما دسته دوم اول اینکه منو خوب نمیشناختن و بعضیاشون هم بعد از خوندن این وبلاگ روحیات منو فهمیدن و به اشتباه خودشون پی بردن و خیلیاشون مثه نسیم که نمیشه گفت مثه گردو خاکی بودن که اومدنو رفتن. هر دو گروه دیگه منو با این وبلاگ شناختن و با هر دو گروه با این روحیاتم دوست بودم و حالا ترسم ازین میشه نکنه گروه اول واسه زیبایی ظاهریم(خودخواه نیستم به خدا) با من دوست شده باشه همون دلیلی که من چند ماه پیش اینترنت رو منبع دوستیابی قرار دادم تا کسی از روی چهرم از من خوشش نیاد چون اون دوست داشتنی ارزش داره که کسی از روحیات کسی خوشش بیاد نه چیزه دیگه و این دلیلی بود که هیچکس عکسه واقعیمو ندید و با عکسهای نه چندان زیبا از دیگران که به جای خودم جا زدم اونا رو از یه صافی رد کردم و به بیشتریام اصلا عکسی ندادم( که اکثرا دیگه منو فراموش کردن اونام نتیجه میگیریم دنبال احساسات پاک نبودن دنبال چیزای دیگه ای بودن). جالبه که بگم تونستم با این روش چند تا از بهترینها رو پیدا کنم و گروهی رو با هم تشکیل میخوایم بدیم که وبلاگ بنویسیم که از اون میون یه دختر و دو پسر همشهری یه اهوازی و یه اصفهانی هستن که اینا عکسهای تقلبی رو دیده بودن و سه روز پیش عکس واقعی خودمو بهشون دادم. وخوشبختانه فهمیدن چرا عکسه خودمو نداده بودم بهشون. آره تو این امتحان 9 ماهه با تست بیش از 70 نفر تونستم 4 نفرو پیدا کنم!؟ و حالا که همه چی معلوم شد بزودی عکس واقعیمو میزنم طرف راست بالای صفحه تا همه ببینن!؟ با نوشتن این پست یکمی اعصابم از دست آدمای ..... راحت شد. آخیش!؟

|

زندگی چیست

زندگی مثه غربت عصر جمعست، زندگی تنوع رنگهای پاییزیه، زندگی شادیه یه تولده، زندگی یه چشم روشن تویه تاریکه اتاقه، زندگی یه سبد پر از سیب سرخه، زندگی عطر یاسه، زندگی خونه عشقه، زندگی طعم شیرینه عسله، زندگی آرامشه، زندگی صدای گریه ی نوزادو شیون واسه مرگ یه نفره، و زندگی با همه زشتیهاش به زیباییه خورشیده، زندگی...................!؟

|

تو کی هستی

تو همونی که وقتی اسمتو میشنوم یه حسه غریب وجودمو میگیره
تو همونی که میدونم دلم حاضره واست بمیره
تو همونی که نگاهت مثه تنهاییه انتظاره
تو همونی که جمعه ها دلا واست بیقراره
تو همونی که بوی خوشت عطر گلهای بهاره
تو همونی که اسمت واسه چشا اشک میاره
تقدیم به آقامون انشاء الله تا از دنیا نرفتیم ظهور کنن

|

بعد مدتها بازم سلام

تو این روزایی که نبودم خیلیا خواستن دوباره بنویسم. اما علاقه ای به اینکار نداشتم اما دیگه مغلوب شدم و در حالی که تا همین چند روز پیش از این پست میخواستم نسل این وبلاگو به چندین دلیل منقرض کنم منصرف شدم. بگذریم حالا بعد گذشتن دو سه ماهی از آخرین خداحافظی دوباره سلام، سلام به اونایی که احساس دارن سلام به اونایی که امید دارن و سلام به اونایی که جوونن!؟ و یه سلام مخصوص به اونایی که با آفلاینها و ایمیلها و مسیجهاشون (در اورکات) منو دلگرم کردم. الان دیگه فصل پاییز شده و هوا سرد بر خلاف نوشته پیش که هوا خیلی گرم بود!؟ و این باعث میشه سبک نوشتنم مثل تابستون که محافظه کارانه مینوشتم تا به کسی برنخوره نباشه و راحتتر بنویسم چون از نظر روانشناسی مردم تو هوای سرد تحملشون بیشتر میشه!؟ البته امیدوارم نوشته هام سرد نباشه اینو به عنوان مقدمه قبول کنین و خواهشا واسه خاطر این پست ببخشین و فحش ندین چون یه کم بیشتر از کمی آبکی بود خودم میدونم!؟

© Copyright 2006 Parham Net. All rights reserved | Xml | Email | Home