|

Saturday, September 25, 2004

چند تا خبر موسیقی

بعد از گردوخاک حسابیه آلبوم غریبه با صدای فریدون که باعث معروفیت و مشهور شدن یک شبه ی این خواننده شد که واقعا حقش بود البته این آلبوم بهار امسال به بازار اومد اما یکماهی هست که همه جا همه میذارنش!؟ بعد از اون چند تا آلبوم لس آنجلسی اومد که از بین اونا آلبوم صدا با صدای آیدین جوان 19 ساله ی ایرانی آمریکایی که زیاد تعریفی نبود به جز دو ترانه اما برای پسر با سن 19 سال آلبوم بدی نیست در مجموع. و آلبوم هنگامه که واقعا خیلی شنیدنیه و جدیدا آلبوم رپ مکابیز آقا زاده ی گوگوش به نام شکلات که از افتضاحم افتضاح تره مخصوصا ویدیو هاش اما جدیدترین آلبوم رو شرکت نوا مدیا (همون شرکتی که آلبوم آدم فروشه شادمهرو بیرون داد) به بازار داد. به نام به یادم باش با صدای راد که یک ترانش از همه ی ترانه ها جالبتره به نام مسافر. و من پیش بینی می کنم این شرکت نوا مدیا که محلش در تورنتوی کانادا قرار داره به رقیبی سرسخت برای شرکتهای ترانه و کالتکس و آونگ تبدیل بشه که هرسه در لس آنجلس قرار دارند. واما آلبوم تا بینهایت گروه آریان که بجز یکی دو ترانه زیاد جالب نیست مثلا نسبت به گل هیاهو اما من شخصا ترانه آخرش رو دوست دارم در ادامه من تمام آلبومهایی رو که گفتم لینکشون رو قرار میدم تا از شنیدنشون لذت ببرید البته بهترین آلبوم از نظر من گل هیاهوی فریدونه!؟

تا بی نهایت.آریان*گل هیاهو.فریدون***صدا.آیدین***برای دیدنه تو.هنگامه***شکلات.مکابیز***به یادم باش.راد

|

خبری نیست

این ماه نازنین اومد که هفدهمش تولده منه!؟ مدرسه ها باز شد و دیگه ما هم مثه قدیما 15 مهر باید بریم سره کلاس!؟ البته این مدرسو رو بهش میگن دانشگاه!؟ خلاصه از نوشتن منم خود به خود کم میشه و مثه تابستون نیست که می خوردیمو می خوابیدیمو می نوشتیم!؟ و از اینام گذشته جو کرمانشاه منو گرفته و دیگه از این به بعد سبک نوشتنمو مردمی تر میکنم و امیدوارم از قبلی ضایع تر نشه. خلاصه خبری نیست و شهر در امنو امانه بجز چند جا!؟ اینم باشه تا بعد
پرهام

|

Sunday, September 19, 2004

تنها

اون روز بعده دیدنش حس عجیبی داشتم که تا به حال هیچوقت تجربه نکرده بودم فکر با اون بودن یه حس شادی بخش به تموم وجودم می بخشید و علاقم هر روز بهش بیشتر میشد اما نمیتونستم بهش بگم دوست دارم چون خجالت می کشیدم زمان به سرعت میگذشت و من هنوز هیچ عکس العملی از خودم نشون نداده بودم تا اینکه فهمیدم واسش خواستگار اومده بعده فهمیدن این موضوع دنیا رو سرم خراب شد و میدونستم که دیگه امکان نداره بتونم به دستش بیارم و خیلی افسرده و گیج شده بودم و با خودم شرط کردم که اگه کسی بخواد بینمون جدایی بندازه از پا درش بیارم و همین طورم شد و اون خواستگار میخواست باعث جدایی ما بشه چون دیگه تاریخ عروسی رو هم تایین کرده بودن و منم بیکار نایستادم و از اونجایی که یه نفرو میشناختم که جنس قاچاق میفروشه پیشش رفتم و گفتم که یه اسلحه واسم جور کنه که با دادن چهل هزار تومان صاحب یه کلت با نه تا فشنگ شدم و منتظر موندم تا روزه عروسی برسه خلاصه اون روز رسید و ماهم که از فامیلهای عروس بودیم دعوت شدیم و مراسم به پایان خودش رسید موقع خداحافظی از عروس و دوماد اسلحمو بیرون کشیدمو سه تیر به داماد شلیک کردم و فرار کردم بعد ساعتی چرخ زدن به خونه دوستم رفتم یه هفته ای موندم تا آبا از آسیاب بیفته اما اون روزی که از خونه دوستم بیرون رفتم و به گشت زنی تو شهر پرداختم مامورا بهم ظنین شدن و منم فرارو به قرار ترجیح دادم و اونام دنبالم کردند و منم از یه ساختمان نیمه کاره بالا رفتم و به پشتبونه اون رسیدم و روی سقف خونه ها در حال فرار بودم که اونام همچنان تعقیبم میکردند تا جایی که برای فرار از دستشون تنها یه راه داشتم اون راهم این بود که از لبه اون ساختمون حدود چنج مترو به پایین بپرم چون چاره ای نداشتم اینکارو کردم و با سر به زمین خوردم درده شدیدیو تو سرم احساس میکردم خوب که نگاه کردم دیدم خبری از پلیسا نیست و اصلا ساختمونی در کار نیست گیج شده بودم نمیدونستم چی شده سرحال که اومدم دیدم ساختمونه تخته خوابم بوده و این ماجراهام همش خوابو خیال بوده!؟ به قول پیمان ای ول توهم. خلاصه این داستان واسه سرگرمی بود امیدوارم خوشتون اومده باشه.

کوچیک شما پرهام

|

خبر بد

یه خبر خیلی بدی بهم دادن که بشدت حالمو عوض کرد و اگر خبر واقعیت داشته باشه من حتما دیوونه میشم و دائم خدا خدا میکنم که خبر حقیقت نداشته باشه چون اگه باشه نمیدونم چیکار کنم و نمیدونم باید کسی رو که خبرو بهم داد لعنت کنم یا نه هر بار که احتمال واقعی بودنه خبرو تو ذهنم مرور کردم از شب گذشته تا حالا اشک از چشام جاری شده نمیدونم شما وقتی که بهتون بگن یکی از بهترین دوستاتون داره میمیره و بیماریه سختی داره چه حالی میشین اونم کسی که واسه من که برادر نداشتم عین برادر بود با هم بودیم اما نبودیم دوسش دارم خیلی خیلی. اما حالا فکر از دست دادنش داره آتیشم میزنه کسی هم نیست درده دلم رو بفهمه من نمیدونم این خدا دنیاشو چطور اداره میکنه یکیو هیچی بهش نمیده آخر سرم اینطور بدبختش میکنه یکیو سالم میاره تو دنیا با ثروتو سلامت از دنیا میبره. به یکی اینقدر میده که نتونه خرج کنه. یکی رو هم مثه دوست من میخواد ناکام از دنیا ببره من هنوز خدا رو نشناختم هنوز نشناختم فقط امیدوارم اون خبر یه دروغ باشه یه دروغ
نوشته شده توسط: پرهام

|

متولد ماه مهر

بابا گوله تیترو نخورین اصلا این نوشته ربطی به فیلم متولد ماه مهر نداره اصلا به طور کلی این نوشته بی ربطه!؟ میگین نه نگاه کنین کم کم!؟ آروم آروم!؟ نه یواش یواش!؟ نه گاماس گاماس!؟ الان دیگه خیلی کفری شدین میرم سر اصل مطلب!؟
دیگه از شر تابستون خلاص شدیم (آخیش نوشتم بالاخره) و فصل مورد علاقه ی من شروع شده البته فکر نکنم بچه مدرسه ایها به این ماه مهر علاقه داشته باشن اما من به فصل پاییز و ماه مهر علاقه ی خاصی دارم شاید دلیلش این باشه که متولد ماه مهرم!؟ خداییش خودم هم نمیدونم چرا اینقدر این ماهو دوست دارم اما از فصل تابستون همیشه متنفر بودم اونم شاید به این دلیل باشه که من سرماییم!؟ و گرما اذیتم میکنه خداییش اینم نمیدونم تا الان همش چرت نوشتم اصلا واسه خوانندگان مگه مهمه که من به چه فصلی علاقه دارم به چی ندارم!؟ نه اصلا مهم نیست. پس دیگه هیچی نمیگم!؟ راستی چه زود دیر شد تابعد خدانگه دار (خواهشا فحش ندین)!؟
کوچیک شما پرهام

|

Sunday, September 05, 2004

همنفس

اینم یه شعر از خودم چون همین طوری چی میگن اگه درست بنویسم فلبداحه گفتم و هنوز ویرایش نشده ممکنه ایراد داشته باشه به بزرگواری خودتون ببخشید امیدوارم خوشتون بیاد.

بی تو شبهام پره درده بی تو تنم همیشه سرده
بی تو خورشید نمیتابه بی تو چشمام پره آبه
همنفس تو بودی تنها عشق من همنفس قصه سرنوشت من
همنفس خاطره هام بوی تو رو میده اما صفحه خاطراتم با تو، سپیده
واسه تو دنیامو به آتیش کشیدم اما بودنه با تو رو من ندیدم
قسمت این بود دستامون غریبه بمونه کاشکی میشد دلت درده دلم رو بدونه
غصم اینه نگفتم دوست دارم غصم اینه نگفتم تویی یارم
غصم اینه باختمو باختم تو زندگی کاشکی میشد بشی یارم روزه دیگه ای

و در پایان این بیتم پیشکش: تویی تنها عشق من قصه ی سرنوشت من
و یه توضیحم بدم اینا فقط شعره و برای کس خاصی نیست البته اگه باور کنین!؟

|

You should know,تو باید بدونی

اینم یه شعر از خودمه به انگلیسی امیدوارم خوشتون بیاد البته ترجمش پایینش هست
You should know I'm not your kind baby
You should know, you should know
Time after saw you, I told this to you
Can't waiting for you any time
You knew that, I choosing my friends very hard
So wait till time of ask coming
You should know I'm not your kind baby
You should know, you should know
I don't like liars, I don't like inanes
Tell me about your, yeah baby
I don't want angel, I seeking a really friend
You should know I'm not your kind baby
You should know, you should know
I want a true love in this life, which make me which make me
I saw you in my heart mirror, that time I thought am lover
You should know I'm not your kind baby
You should know, you should know
I going on the life road and I don't know where end is
I don't know do me seeking you on this road
You should know I'm not your kind baby
You should know, you should know

You Should Know

تو باید بدونی
تو باید بدونی من از جنس تو نیستم باید بدونی باید بدونی. زمانی که دیدمت اینو بهت گفتم که نمیتونم هیچموقع بخاطرت صبر کنم.تو اینو فهمیدی که من دوستامو سخت انتخاب میکنم. بنابراین صبر کن تا جوابتو بدم. تو باید بدونی من از جنس تو نیستم باید بدونی باید بدونی.من دروغگوها رو دوست ندارم. درباره خودت بهم بگو دختره آره!؟ من فرشته نمیخوام من دنبال یه دوست واقعی میگردم. تو باید بدونی من از جنس تو نیستم باید بدونی باید بدونی.من یه عشق درست تو این زندگی میخوام که منو بسازه که منو بسازه.من تو رو تو آینه قلبم دیدم اون زمانی که فکر کردم عاشقم!؟ تو باید بدونی من از جنس تو نیستم باید بدونی باید بدونی.من روی جاده ی زندگی راه میرم و نمیدونم پایانش کجاست من نمیدوم آیاا تو رو تو این جاده پیدا میکنم؟ تو باید بدونی من از جنس تو نیستم باید بدونی باید بدونی.

|

Saturday, September 04, 2004

چرا؟

به هرکی محبت کردم دلم رو شکست من بد نبودم نمیگم که بد بودند اما شکستندو رفتند. کارم به جایی رسیده که کم کم عشقو دارم از یاد میبرم. میگم عشقه میگند کدوم عشق راستم میگن این روزا عشقی نیست. قلبم از سنگ نبود با سنگدلان گشتمو دلم سنگ شد محبت کار همیشم بود اما فراموشش کردم. الان هرکی اینارو بخونه بیخیالش میشه اما من حرفه دلم رو میزنم اینا همش حقیقته دیگه عشقی نیست نیست که نیست.فقط اینو میدونم دیگه محبت نمیکنم تا اینطوری سنگ رو یخ نشم.

|

Loser

In love war, I was loser. That miss love harmed my life, I wish got my love, but I couldn't. So I broke & changed my beauty life. Now I'm alone in public. I tell to myself maybe coming soon. But I know that is a dream. & I'm a loser too.

|

Friday, September 03, 2004

من کیم!؟

من آشناییم که غریبه من را نمیشناسد. من غریبه ایم که آشنا من را نمیشناسد. من آنم که هرکس یادگاری از درد بر دلم گذاردو رفت. من آنم که هرچه زجرم دادند کینه شان را به دل نگرفتم، من آنم که از دل مینویسم اما انگار کسی دل ندارد که حرفم را بداند مگر نگفتند آنچه از دل براید لاجرم بر دل نشیند؟. من گمشده ای در غربت یادها هستم. شاعر نیستم اما شعر میگویم، خواننده نیستم اما میخوانم، مومن نیستم اما خدا را عبادت میکنم، نویسنده نیستم اما مینویسم، من آنم که به هرکه محبت کردم از پشت به من خنجر زد، من آنم که سینه اش غمها برای گفتن دارد، من آنم که در این دنیا بی ادعاست، من آنم که به سادگی فراموش میشوم زودتر از یک پلک زدن، آنچنان که فراموشم کردند، دنیای من با این همه گفتار سپید تر از برف است چون اگر کسی را نداشته باشم خدا را دارم و اوست یاره واقعیه من. من آنم که کسی حتی نزدیکانم مرا با این نام نمیشناسند.من آنم که ناشناس بودن را دوست دارد. باز میخواهی بدانی کی هستم!؟ به راستی من کی هستم؟

© Copyright 2006 Parham Net. All rights reserved | Xml | Email | Home