|

Sunday, September 05, 2004

همنفس

اینم یه شعر از خودم چون همین طوری چی میگن اگه درست بنویسم فلبداحه گفتم و هنوز ویرایش نشده ممکنه ایراد داشته باشه به بزرگواری خودتون ببخشید امیدوارم خوشتون بیاد.

بی تو شبهام پره درده بی تو تنم همیشه سرده
بی تو خورشید نمیتابه بی تو چشمام پره آبه
همنفس تو بودی تنها عشق من همنفس قصه سرنوشت من
همنفس خاطره هام بوی تو رو میده اما صفحه خاطراتم با تو، سپیده
واسه تو دنیامو به آتیش کشیدم اما بودنه با تو رو من ندیدم
قسمت این بود دستامون غریبه بمونه کاشکی میشد دلت درده دلم رو بدونه
غصم اینه نگفتم دوست دارم غصم اینه نگفتم تویی یارم
غصم اینه باختمو باختم تو زندگی کاشکی میشد بشی یارم روزه دیگه ای

و در پایان این بیتم پیشکش: تویی تنها عشق من قصه ی سرنوشت من
و یه توضیحم بدم اینا فقط شعره و برای کس خاصی نیست البته اگه باور کنین!؟

© Copyright 2006 Parham Net. All rights reserved | Xml | Email | Home