|

Sunday, January 16, 2005

آخ چی بگم که نمیشه چیزی گفت

خیلی تنها شدم خیلی، حتی تنهاتر از سایه، یکی نبود احوال منو بپرسه یکی نبود بگه کجا بودی، آخ ازین درد بی رفیقی، شاید تقصیر خودم باشه وقتی به اینو اون اعتماد می کردم چشمامو باز نکردم چوبشم خردمو همینطورم دارم می خورم، نمیدونم من بدم یا اونا اما به خودم میگم من که همیشه هوای دوستامو داشتم پس مقصر اونان، این سنگهایی که من به عنوان دوست انتخابشون کردم سخت تر از اون بودن که سنگ صبور من باشن، آره حقیقته اما تلخه، راستی اگه من دیگه هیچوقت آنلاین نشم واسه کی مهمه؟ بجز دو سه نفر حتی بقیه فکر کنم خوشحال بشن!؟ اما بدجوری سردیه این هوای خشن دردمو بیشتر می کنه، اینجا یه غریب منتظره اونو دریابید، فکر کنم بزرگترین گناه من اینه که کسی هویت واقعیمو نمیدونه که اینم یه مسئله امنیتی نه بیشتر البته واسه خودم تنها چیزی که از من نمیدونید اسممه!؟ اگه واقعا این ندونستن اسمم شما رو آزار میده بگید مجبورم اعتراف کنم!؟

© Copyright 2006 Parham Net. All rights reserved | Xml | Email | Home