|

Tuesday, July 12, 2005

دیار دل



طاق ابروی یاره من ماه بستان من است. اشک عشاق کهن دریاچه ی زیبای من است. به فرهاد بگویید تیشه بر زمین بگذارد و قلم بر دست گیرد، ز شیرین دلبران گوید. جام دوغ شیرین شکست نارنجها غریبانه سوختند، پروانه ها چه زیبا خنده بر لبان شیرین نهادند، آدمهای اشک و لبخند، سرزمین آب و سنگ، زمزمه های گرم زندگی، عاشقهای کوچه های قدیمی، می نوشتند روی برگ های سبز کاغذی، می گذشت آب جویها با گلبرگ های قرمزی، جان میگرفت آوای درد دلهای کوچه باغی. روی درخت، روی کوه می نوشتند یادگاری، جاودانه بیستون در جهان میکند سرفرازی. بنواز ای نی نواز آواز نی، نیلوفران سر برون ز آب آورده اند، تا گوش کنند آهنگ آشنا را

© Copyright 2006 Parham Net. All rights reserved | Xml | Email | Home