عشق

اسیر بی فریاد، خاموش چون سکوت، در دام بارش غم یاران، لحظه ها چون سالها میگذرد با تازیانه ی هجران. می روم با تن خسته، خاطر آزرده ی پریشان، غروب قلب می آید هنوز در یاد طلوع عشق، تصویر دلدار مینگارم در وجود، بنویس ای قلم، ای تنها همراه من، صبور ترین یار من، خرمن خرمن نوشتم، افسوس که او هرگز یک خط نخواند، ولی من نقطه ای ز او دیدم، دیووانه وو آواره شدم
<< Home