تا کی انتظار...!؟

بخوان ای یار آواز سوزه انتظار
در غروب تلخه آدینه ی پرگذاره، بی نگار
باز در غمه حسرت دیدار
محزون گوشه ی دیوار
عطش شعله شد سوختم روزگار
صبرم دیوانه شد در این دیار
لحظه ای نگاهی تا آرام بمیرم
شادمانه خاک را در آغوش بگیرم
در هجرانت شب و روز آه می کشیم
سرمه ی پایت به چشمان می کشیم
تو بیا ای سلطان عشق
تنها و خسته مانده ام
در غروب تلخه آدینه ی پرگذاره، بی نگار
باز در غمه حسرت دیدار
محزون گوشه ی دیوار
عطش شعله شد سوختم روزگار
صبرم دیوانه شد در این دیار
لحظه ای نگاهی تا آرام بمیرم
شادمانه خاک را در آغوش بگیرم
در هجرانت شب و روز آه می کشیم
سرمه ی پایت به چشمان می کشیم
تو بیا ای سلطان عشق
تنها و خسته مانده ام
<< Home