|

Saturday, December 18, 2004

مزاحم قسمت دوم، داستان واقعی

دیگه عید شده بود اون رفته بود مسافرت منم به دروغ گفتم میام ایران البته اصفهان تهران یکی دو ساعت میمونم، خلاصه حالا دیگه نوبت پروفایله کیوان بود با اون یه تبریک عید واسه ستاره خانوم فرستادم دیدم جواب داده بود و منو اد کرده بود و پرسیده بود شما؟ منم اد رو قبول کردم اصلا یادم نبود اگه آن بشم هم کیوان روشن میشه هم دیوید خلاصه اون سناریوی از پیش تعیین شدمو نتونستم اجرا کنم چون یجوری باید قضیه ی روشن شدن چراغ کیوان با منو ماست مالی میکردم، بعد یکبار که دیدم دختره آنلاینه با کیوان پی ام دادم و سلام کردم و گفتم این دیوید خیلی آدم عوضیه گوله ظاهرو طرز صحبتشو نخور همونطور که پیشبینی میکردم دختره ازین که به قول خودش به دیویدش بی احترامی کردم عصبانی شد و فحش داد منم هر چی از دهنم بیرون اومد بهش گفتم، یکساعت بعد که دیدم دختره آنلاینه با دیوید رفتم و سلام کردم گفت کیوانو میشناسی گفتم کیوان!؟ نمیشناسم گفت نمیخوای بگی گفتم آخه خاطره ی خوبی ازش ندارم!؟ گفت نمیگی، گفتم به تو نمیشه نگفت اون تا دوسال پیش انگلیس بود اما به دلیل فساد اخلاقی از دانشگاه اخراجش کردن و چون دیگه اقامت تحصیلی نداشت دیپورت شد!؟ و فکر میکنه من لوش دادم ازم کینه داره، خودم از گفتن این جملات خندم میگرفت هنوزم نمیدونم اگه کسی اقامت تحصیلی داشته باشه از دانشگاه اخراجش کنن دیپورت میشه!؟ بهش گفتم کیوان منو هک کرده و خلاصه کیوان کیس خوبی شد که هر اتفاقی که تو دستور کاره من نبود بیافته بگم اون گفته اونشب من آنلاین نبودم اون جواب داده!؟ و به خواست ستاره ایدیموعوض کردم که در واقع اون پروفایلو پاک کردم و یه پروفایل دیگه ساختم، و گفتم کیوان رو از لیستت پاک کن، این دختره مدام از من شماره تلفن میخواست منم میگفتم از هیجده سالگی تنها زندگی میکنم و میگفتم شبایی هم که تو اینترنت میام از خوابگاه دانشگاه میام و ساعت 12 هر شبم (به وقت انگلیس) میگفتم دیگه خاموشیه باید برم که در واقع میشد ساعت سه صبح ایران!؟ تو همون روزا بود که پسرداییم از تهران زنگ زد و گفت آقا امیر از رفیقهات به ما نمیرسه منم گفتم کوچیکتم دربست کیا جون چرا که نه. بعد شماره موبایلشو به من داد و گفت به هر دختری خواستی بده!؟ منم گفتم خیلی باحال میشه که اگه ستاره بشه!؟ خلاصه در واقع یکی از سختترین مراحل مخزنی تا اون روز میشد واسه من که مدام فکرم این بود که چطور عملیش کنم که یکساعت وقتم رو فکر کردن رو این موضوع بود که به نتیجه رسید، اگه یادتون باشه گفتم شخصیو به نام بهنام به دختره معرفی کردم که داره فارسی باهام خرف میزنه و منو راه انداخته و تمام تلاشمو کردم که اینو مثه خودم واسه دختره آدمی با خدا خوب متین انسان و غیره جلوه بدم که دختره تمام این صفاتو به من داده بود که این شد که...!؟ ادامه دارد

© Copyright 2006 Parham Net. All rights reserved | Xml | Email | Home