|

Friday, December 17, 2004

مزاحم قسمت اول، داستان واقعی

توضیح: این اولین داستان دنباله داره وبلاگ منه که دنباله داره و اولین مطلبی هست که از خودم نیست در واقع داستان واقعیه دوست نزدیکمه (امیر.س) که واسم تعریف کرد و منم چون خوشم اومد و جالب بود به سبک نوشته های خودم ادیتش کردم و گفتم تو وبلاگ بزارم تا ازش پند بگیرید. البته تمام اسامی مستعاره
شهریورهشتاد و دو بود اونروز اصلا اعصاب کاریو نداشتم اما چون فرداش قرار بود که واسمون مهمون بیاد خیلی خوشحال بودم. خلاصه فردا شدو مهمونا از تهرونو اندیمشکو و غیره سرازیر شدن خونمون آخه عروسیه پسر خالم بود. خلاصه حالو هوله منو پسرای فامیل تا یکهفته جور بود تا اینکه یکروز یکیشون گفت بریم تو چت روم مخ بزنیم، منم که اصلا از چت خوشم نمیومد رو حساب اخلاق ایرانی رو حرف مهمون حرف نزدم تا مبادا ناراحت شن، خلاصه رفتیمو یه کارته خفن ساعته خریدیم، بعده دو ساعت چت به استعداده خودم در مخزنی پی بردم و دیگه بدجوری خوشم اومده بود تا اینکه سعید(پسر داییم) گفت میتونی خودتو جای یه خارجی جا بزنی، منم که کم نمیارم گفتم اینو!؟ خوراکمه خارجی!؟ خلاصه واسه اینکه پوزه سعیدو بزنم عرض چند دقیقه زود یه برنامه تو مغزم ساختم که بعد به این نتایج رسیدم اسمم دیوید 21 سالمه ارمنی هستم دانشجوی آی تی دانشگاه لندنم و یه پروفایل به نام دیوید ساختم و رفتیم تو چت روم، خلاصه از بد یا خوب حادثه یه دختر پی ام داد که بعد خودمو با اون مشخصات معرفی کردم و از هر پنج کلمه سه تاشو به انگلیسی میگفتم تا یارو شک نکنه بد میگفتم مثلا معنیه این به فارسی چی میشه بعد دیگه بدجوری این دخترو تور انداختم خلاصه اونبازی که قرار بود اونشب تموم شه، نشد و با رفتن مهمونهام ادامه پیدا کرد طوری که من هر روز به هویت خودم یه چیزی اضافه میکردم و نقشه های لندنو داونلود کردم و به این صورت بعده چند روز لندنو مثه کف دستم میشناختم و محله ماریل بون رو که شماله لندنه به جای محله زندگیم انتخاب کردم و خودمو یه ارمنی اهله جلفای اصفهان معرفی کردم که در 8 سالگی به لندن مهاجرت کرده خلاصه این فارسی نوشتنه دستو پا شکسته من جای شک واسه اون دختر نمیگذاشت تا اینکه بعده دو هفته بهش گفتم یه پسری اومده اینجا اسمش بهنامه با اون دارم فارسی حرف میزنم کم کم دارم راه میافتم، بعده یه هفته ی دیگه کامل فارسی مینوشتم و دلیل اضافه کردنه بهنامه خیالی این بود که بتونم فارسی بنویسم، اون دخترم اهله تهران بود دانشجوی ای تی نوزده ساله و اسمشم ستاره بود، بعده مدته 1 ماه اینقدر باهام ایاق شد که اگه یکروز آف نمیگذاشتم نگرانم میشد، منم که اینبازی به اینصورتش برام دیگه جذاب بود یه نقشه جدید کشیدم ایدی اصلیمو به نام کیوان که دیوید پروفایلش بود نگرش داشتم تا موقع خودش ازش اسفاده کنم، ازین طرفم دختره عکساشو بهم داد و از من خواست عکسمو بهش بدم منم یکی دو ماه بهانه آورم که نمیشه ندارم و غیره. آخه از کجا عکس میاوردم اونم پسر ارمنی تو لندن تا اینکه یاد موتوره عزیز گوگل افتادم و با کی ورده پسرای لندن از میون 500 عکس دو عکس شبیه به هم پیدا کردم و بهش دادم یکی دسته جمعی بود جلوی ساعت بیگ بن، یکی هم سه نفره و هر کدوم برای یه آدم بود منم وقتی فرستادم گفتم اولی برای سه سال پیشه دومی برای 2 ماه پیش و اونم گفت قیافت به همون مظلومیتی بود که فکر میکردم!؟ این بود ماجرای 6 ماهه اوله چت من با این خانوم. ادامه دارد

© Copyright 2006 Parham Net. All rights reserved | Xml | Email | Home