بی خیال کنکور!؟

بابا من رشتم کامپیوتره چرا باید سوال فیزیکو شیمیو جواب بدم!؟ تازه اونام هیچی عربیو ریاضی.ای خدا. نمیدونم این کارو میکنن تا ورودی کم بشه یا دلیل دیگه ای داره؟ اما تا اونجایی که میدونم کمتر جای دنیا اینطور شیر تو شیره. من که اصلا واسه این کنکور هیچی نخونده بودم به خاطره خونه کشیو این حرفا و مشکلات عدیده ی دیگه. تازه اینا هیچی فاصله ی حوزه تا خونه که مصیبت بود. خلاصه کله ی سحر از خونه زدیم بیرون تا رسیدیم حوزه امتحانی. پسرای زیادی اومده بودن، اما کمتر کسی بود که به قیافش بخوره که بچه درسخون باشه یا خونده باشه!؟ یکم امیدوار شدم از دیدن این صحنه های زیبا!؟ که شاید بتونم قبول شم. گفته بودن ساعت 7 دره حوزه باشین ما که 7 اومدیم 1.5 ساعت الاف شدیم تا بالاخره دعوتو استاد کردنو رفتیم سره جلسه و سه سوت صندلیو با شماره داوطلبی چک کردم و نشستم. تا بالاخره سوالارو آوردن و به سرعت ادبیات و معارفو عربیو انگلیسیو جواب دادم تا رسیدم به مصیبت یعنی همون ریاضی!؟ بدون اینکه نگاه سوالا کنم شانسی جواب دادم فیزیک وشیمیم همینطور!؟ بخاطر اینکه اونا رو شانسی جواب داده بودم کلی وقت واسم اضافه اومدو تو این فرصت برگه های بچه های اطرافو دید زدم که متوجه شدم اونام ریاضی و فیزیک و شیمیو بلد نبودن اما مثه منم ریسک نکرده بودن چون جای اونا رو خالی گذاشته بودن که نمره منفی نگیرن. خلاصه بعد از یکساعت سوالای تخصصی اومد. که اونارو هم جواب دادم. و منتظر موندم که دیگه پایان جلسه رو اعلام کنن. خودتون حساب کنین که آدم از ساعت 8.5 تا 12.5 روی یه صندلی ثابت بشینه چه حالی میشه. خوشم میودم از اون حالت هر چه زودتر خلاص شم. خلاصه 12.5 گفتن پاسخنامه ها رو بگیرین دست راست!؟ تا مراقب بیاد جمع کنه. کنار دستیم گفت حالا با دسته چپ بگیریم چی میشه؟ بهش به شوخی گفتم گناه داره!؟ خندید گفت گناه داره!؟ بیچاره فکر کنم باورش شده بود!؟ خلاصه پاسخنامه ها رو گرفتن و وقتی راه افتادیم اکثر چهره ها نا امید بود، صداهایی میومد که میگفتن دوباره امسالم افتادیم و... خلاصه من که قبول شدنو نشدن اصلا برام هیچ فرقی نداشت و نداره تو هیچ امتحانی. بی خیال از، جمع سرمو انداختم پایینو یه ماشین گرفتمو مستقیم اومدم خونه که فکر کنم واسه امشب تو این وبلاگ چی بنویسم!؟ چون بالاخره من کاره خودمو میکنم دیگه حالا واسه کنکورم سنگ مفت بود گنجشکم مفت ما انداختیم ببینیم به هدف میخوره یا نه!؟