هنوزم
دستانم درازبود به امیده اینکه دستانم را بگیری اما افسوس، دستانم کرخت شد و تو دستم را نگرفتی، چشمانم به در بود تا تو بیایی اما نیامدی، قلب پاره پاره ام را به مردم نشان دادم و گفتم ببینید این قلب عاشق بود، بخدا قسم این دل همیشه صادق بود، مردم به حالم گریستند و تو خندیدی و من بخشیدم، همه به من گفتند که تو دیوانه ای گفتم آری میدانم!؟ چون هنوزم او را میخواهم
<< Home