به کدوم بهونه
پاییز و زمستون تموم شد، لا اقل میشد توی بارون و برف اشکامو مخفی کنمو واسه غمم بهونه ی پاییزو بیارمو بگم پاییزه دلم گرفته اما حالا چی!؟ حالا که درو دیوارو دشت، کوه و صحرا نو شده و همه رنگ شادی به خودشون گرفتنو پرنده هام دارن میخونن و میگن که بهاره دیگه بارونش بارون نیستو این سبزی نشونی از غم نداره، من چطور خودمو آروم کنم!؟ به چه بهونه ای غصمو بیرون بریزم، چطور بگم این زخم کهنه ی دلم دوباره باز شده، چطور نشون بدم خاطرات بد گذشته داره تکرار میشه، خاطراتی که رنگ شادی رو ازم گرفت حالا میترسم باز هم بگیره
<< Home